دردهای من
نوشته شده توسط : فرزادصمدزاده

دردهای من جامه نیستند تا ز تن درآورم، چامه و جکامه نیستند تا به رشته سخن درآورم نعره نیستند تا زنای جان برآورم.

دردهای من نگفتنی ، دردهای من نهفتنی است. دردهای من گرچه مثل مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است.

مردمی که چین پوستینشان ، مردمی که رنگ روی آستینشان، مردمی که ناله هایشان ، جلد کهنه شناسنامه هایشان درد می کند.

من ولی...

تمام استخوان بودنم ، لحظه های ساده سرودنم درد می کند.

انحنای روح من ، شانه های خسته غرور من ، تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است.

کتف گریه های بی بهانه ام ، بازوان حس شاعرانه ام زخم خورده است. دردهای پوستی کجا؟ درد دل کجا؟

اولین قلم حرف حرف درد را در دلم نوشته است ، دست سرنوشت خون درد را با گلم سرشته است پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم. درد حرف نیست. درد نام دیگر من است من چگونه خویش را صدا کنم؟

من چگونه خویش را صدا کنم؟...

استاد قیصر امین پور





:: بازدید از این مطلب : 181
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : جمعه | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: